Shefa


Shefa


Posted: 02 May 2010 08:51 PM PDT


از اینکه مجبور بودم تنهاش بگذارم دلم گرفت به ساعت نگاه کردم باید میرفتم
مدت زیادی بود تنها راه نرفته بودم دلم برای هوای پاک 7 صبح تنگ شده بود
به گامهام نگاه کردم به هر قدمی که بر میداشتم دلم میخواست بدوم انقدر بدوم تا از نفس بیفتم ولی امکانش نبود !بی خیال !
به دور و برم نگاه کردم انگار همه خواب مونده بودن
این گربه هم خیال خودش رو راحت کرده بود و رفته بود تو سطل اشغال کلی غذا دور و برش بود بخور نوش جانت تو حتما زرنگتر و سحر خیز تر از بقیه هستی
اینطرفتر درخت نارنج هم که با خودش خوشبوترین عطرها و خوشرنگترین سبزها رو داره ،مشغول شونه کردن جوونه هاش با تازه ترین اشعه های خورشیدِ

همه چیز بهاری و دلرباست اما نه مثل هر سال ،احساس میکنم قسمتی از قلبم نیست
لینک مستقیم
http://shefa-en.blogspot.com/2010/05/shefa.html


Shefa


Shefa


دوست جونای خدا

Posted: 29 Apr 2010 01:59 AM PDT



امانت خدا بر زمین مانده بود.آدمیان می گذشتند بی هیچ باری برشانه هایشان.

خدا پیامبری فرستاد تا به یادشان بیاورد قول نخستین و بیعت اولین را.

پیامبر گفت ای آدمیان ...

ای آدمیان این امانت از آن شماست.

بر دوشش کشید.

این همان است که زمین و آسمان را توان بر دوش کشیدنش نیست.

پس به یاد آورید انسان را و دشواری اش را.

اما کسی به یاد نیاورد.

پیامبر گفت عشق است؛

عشق است که بر زمین مانده است.

مجال اندک است و فرصت کوتاه.

شتاب کنید و گرنه نوبت عاشقی می گذرد.

اما کسی به عشق نیندیشید.

پیامبر گفت آنچه نامش زندگی است نه خیال است و نه بازی.

امتحان است.

و تنها پاسخ به آزمون زندگی زیستن است...زیستن

اما کسی آزمون زندگی را پاسخ نداد.

و در این میان کودکی که تازه پا به جهان گذاشته بود ؛

با لبخندی پیامبر را پاسخ گفت.

زیرا پیمانش را با خدا به یاد می آورد

آنگاه خدا گفت،

به پاسخ لبخند کودکی جهان را ادامه می دهیم ...


" عرفان نظرآهاری "


پ.ن1: تقدیم به پارسای عزیز،

پ.ن2: عکس متعلق به " سپهر " ، دوست جون ِ اول خدا و بعدن خودم ، می باشد.


لینک مستقیم
http://shefa-en.blogspot.com/2010/04/shefa_30.html


Shefa


Shefa


سلام

Posted: 27 Apr 2010 08:20 PM PDT



سلام
من برگشتم ....
اینم از پارسا کوچولو


Excerpt: Your Text Here


لینک مستقیم
http://shefa-en.blogspot.com/2010/04/shefa_29.html